رحمان بوذری:
اگر سال گذشته عبدالکریم سروش به بهانه شصت سالگی و مناظره‌ای با محمد سعید بهمن‌پور در باب مهدویت و دموکراسی، بار دیگر فضای فکری ایران را تحت تأثیر قرار داد، امسال مصاحبه‌اش با تلویزیون‌ هما درباره جریان فردید و از همه مهم‌تر نقد سیدحسین نصر در همایش «دین و مدرنیته» او را بر سرزبان‌ها انداخت.

سروش به ایران آمده بود تا در همایشی که از سوی مؤسسه گفت‌وگوی ادیان برگزار می‌شد شرکت کند و به ایراد سخنرانی بپردازد. اما به دلایل امنیتی از حضور در محل برگزاری همایش در سالن حسینیه ارشاد منع شد و فرزندش درست با همان لحن پدر، متن سخنرانی او را قرائت کرد؛ متنی که با عذرخواهی و گلایه او به دلیل عدم حضورش در همایش آغاز می‌شد.

حواشی سخنرانی سروش با عنوان «دین در دوران مدرن به کجا می‌رود؟» را که حذف کنیم، می‌رسیم به آن‌جا‌که به نقد «سنت‌گرایی» به منزله یکی از جریانات مهم فکری، فلسفی معاصر می‌پردازد: «تجربه اسلام در دوران مدرن چندان متفاوت با تجربه مسیحیت و یهودیت نخواهد بود.

بر خلاف پندار و کوشش سنت‌گرایان که رجعتی خام و ناممکن به گذشته را خواستارند و البته آن را درجامه‌ای از الفاظ پر طمطراق می‌پوشانند و سر حلقه آنان که روزگاری از دفتر فرح پهلوی با تلسکوپ اشراق به دنبال امر قدسی در آسمان حکمت خالده می‌گشت اینک پرمدعاتر از همیشه به مدد مداحان و شاگردان دیرین خود به میدان آوازه‌جویی پانهاده است...». اما چه شده بود که سروش در مقاله‌ای که قرار است «سنت‌گرایی» را به چالش بکشد و کاستی‌های آن را بنمایاند، این‌گونه سخن می‌گوید و تیغ تیز نقد را به انگیزه‌های مدافعه‌جویانه آغشته می‌کند؟



درست یک روز پیش از آن، سیدحسین نصر در مصاحبه‌ای که به مناسبت برگزاری همایش دین و مدرنیته در روزنامه‌شرق به چاپ رسید، روشنفکری دینی را «جریانی غیرقابل اعتنا» عنوان کرد.

او در پاسخ سؤالی با این مضمون که چرا درآثار شما، نقد و نظری درباره افرادی همچون سروش، ملکیان، شبستری، کدیور، ابوزید و عبدالرزاق دیده نمی‌شود، چنین گفته بود: «بنده به بیشتر روشنفکران نیمه متجدد و مسلمان توجه زیادی ندارم و اصالتی در فکر آنان نمی‌بینم. آنان بیشتر تسلیم تفکر دین‌زدایی غرب جدیدند و دانشی عمیق نسبت به خود فرهنگ غربی هم ندارند و از تفکر آنان که کوشیده‌اند به چالش‌های تجدد از دیدگاه دینی پاسخ‌ گویند بی‌خبرند. بنده بیشتر این نوع متفکران را یک نوع متفکر غربی درجه دوم می‌دانم که مانند اسلاف متجدد خود از محمد عبده گرفته به بعد، تأثیری درآینده اسلام نخواهند داشت».

نصر اما بلافاصله ادامه می‌دهد: «انتقاد تند اینجانب به این معنی نیست که هیچ امر مفیدی را در آثار اینان نمی‌یابم. مثلاً فکر می‌کنم آقای کدیور علاوه بر مهارت در فلسفه اسلامی، صاحب فکرند و امیداورم روزی به مقام والای فلسفی و علمی برسند و نیز آقای مجتهد شبستری.

باید توجه کنید که بنده مورخ اندیشه اسلامی در عصر جدید نیستم، بلکه خود اشتغال به این اندیشه دارم و از افرادی نقد کرده‌ام که مانند اقبال و عبده درگذشته می‌زیسته و اثری نیز بر گروهی از مسلمانان متجدد داشته‌اند». بنابراین نصر با این توضیح بلافاصله انگشت اتهام را از روی شخص معین بر می‌دارد و قصد تلطیف سخن خود را دارد.

اما همین چند کلام کافی است تا مجادله‌ای خاموش میان او و عبدالکریم سروش درگیرد؛ مجادله‌ای که به فاصله یک روز، یعنی فردای چاپ مصاحبه با نصر، در سالن پر از جمعیت حسینیه ارشاد سر بازمی‌کند و از پیوند میان سنت‌گرایی و بنیادگرایی دم می‌زند: «این حرکت رجعی دو صورت فعال و منفعل دارد. سنت‌گرایی صورت انفعالی آن و بنیادگرایی صورت فعال و مهاجم است».

برای درک بهتر مجادله سروش و نصر باید نظرات سروش در سخنرانی‌اش را از ابتدا مرور کرد. سروش سخنرانی خود را تند وگزنده آغاز می‌کند و نوید کاوش بحث به شیوه فیلسوفان تحلیلی می‌دهد. اما در ادامه به مصدر خطابه باز می‌گردد و نصر ر ا هم از زبان و بیان تند و صریح خویش بی‌نصیب نمی‌گذارد و سنت‌گرایی و بنیادگرایی را به یک چوب می‌راند. بدین ترتیب سخنان او از یک اظهار نظر صرف فراتر نمی‌رود و حجتی برگفته‌هایش نمی‌آورد. به عنوان نمونه سروش مشخص نمی‌کند که کجا و چگونه سنت‌گرایان خواستار رجعتی خام و ناممکن به گذشته بوده‌اند؟

اتفاقاً سنت‌گرایان خود متذکر این نکته شده‌اند که قصد گریز از دنیای مدرن و گوشه‌نشینی و عزلت ندارند که اگر چنین بود سرحلقه آنان سیدحسین نصر رحل اقامت در اقلیم تجدد و مهد تمدن مدرن نمی‌افکند و غاری، بیغوله‌ای و خلوتی می‌یافت دور از مردمان مغرب زمین یا حداقل در جانب شرقی کره خاک.

سروش اما رجعت خام و محال سنت‌گرایان به گذشته را نشان نمی‌دهد و دلیلی بر مدعای خویش نمی‌آورد. بحث بر سر درستی و نادرستی یا صدق و کذب این گزاره او نیست بلکه مقصود آن است که پیش فرض‌ها و مقدمات محکمی پشت این ادعا وجود ندارد.

همه این مقدمات اگر به گونه‌ای دیگر و با رجوع به آثار و آرای سنت‌گرایی چون نصر صورت می‌گرفت، می‌توانست منتج به نتیجه‌ای قابل قبول و بررسی باشد؛ اما آن‌چه در این مجادله غایب است همان وفاداری به شیوه فیلسوفان تحلیلی است. این انتقاد البته به سنت‌گرایان نیز وارد است.

صرف ذکر این نکته که سنت‌گرایی قصد به هم ریختن معادلات زندگی و دنیای مدرن را ندارد، برای تبرئه خود از نقد نقادان کافی نیست و به کلمات قصار می‌ماند، گویی ما بایستی پیشاپیش بپذیریم که سنت‌گرایی به معنای خاص آن، ندای بازگشت به دوران طلایی گذشتگان را سر نمی‌دهد و از روزگار رفته حکایت نمی‌کند.

مخالفان و معترضان استدلال می‌کردند که در بحثی علمی و در بیان نسبت دین و مدرنیته چه جای نبش قبر سالیان گذشته است و اگر بنا به نبش قبر است مدیریت برخی نهاد‌های فرهنگی و انقلابی توسط سروش در سال‌های اولیه انقلاب، شایسته‌تر به یادآوری است. دوستان و شاگردان می‌گفتند نیازی به برآشفتگی و ذکر این معترضه مختصر و جنجالی نبوده و خود سخنرانی به قاعده گویا بود. سروش اما می‌گفت: «من راز پنهانی را فاش نکردم.

آقای نصر خود به رابطه با دربار مباهی و مبتهج است و این را به صدای بلند فریاد می‌زند. به علاوه پروژه مطرح شدن دکتر نصر یک پروژه صد در صد سیاسی است برای پاک‌کردن خط روشنفکری دینی لذا شایسته برخورد سیاسی است»(مصاحبه با اعتماد ملی، «خواب آشفته بازگشت به سنت»).

او اما مشخص نمی‌کند که چگونه می‌توان میان ادبیات و نثر مقاله مذکور و نیش و کنایه‌هایش به سید حسین نصر، با آن‌چه به ژورنالیسم محافظه‌کارانه منتسب است، تمایز قایل شد و خط فارقی کشید میان آن‌ها که گذشته نصر را پیراهن عثمانی برای تخطئه او کرده‌اند و دیگرانی همچون سروش که لااقل در صورت مشابه آنان سخن می‌گویند.

عبدالکریم سروش در این سال‌ها فردید و دکتر داوری را از هجمه اتهامات و حملات سهمگین در امان نگذاشته و امسال نیز این رفتار را درباره سید حسین نصر تعمیم داد. باید دید آیا قرار است چنین برخوردی دامن دیگران را هم بگیرد یا این‌که نصر آخرین قربانی دانش وسیع سروش از ادب پارسی و طنز و هجو و سجع و قافیه خواهد بود.

اما ذکر این نکته ضروری است که برملاکردن تناقضات اندیشه سنت‌گرایان و نشان‌دادن گلوگاه‌های تفکر سنت‌گرا، ساده‌تر از آن است که نیازی به تنزل بحث به نزاعی شخصی و توسل به طنازی‌های ادبی باشد.

ثنوی‌اندیشی و سیاه و سفید دیدن اندیشه کنونی آسان‌تر از آن قابل نقد است که بخواهیم ببینیم چه کسی از کجا در آسمان به دنبال چه می‌گشته است. از آن گذشته هیچ جریان فکری و فلسفی نمی‌تواند با کودتای سیاسی جای جریانی دیگر را بگیرد. روشنفکری دینی طرفداران و مخالفانی دارد و سنت‌گرایی نیز. کتاب‌ها و مقاله‌ها نوشته می‌شوند و آرا و نظریه‌هایی مطرح. این مخاطبانند که انتخاب می‌کنند به حکمت خالده سنت‌گرایی روی آورند یا مدرسه پرکار روشنفکری دینی.